سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و گفته‏اند حارث بن حوت نزد او آمد و گفت چنین پندارى که من اصحاب جمل را گمراه مى‏دانم ؟ فرمود : ] حارث تو کوتاه‏بینانه نگریستى نه عمیق و زیرکانه ، و سرگردان ماندى . تو حق را نشناخته‏اى تا بدانى اهل حق چه کسانند و نه باطل را تا بدانى پیروان آن چه مردمانند . [ حارث گفت من با سعید بن مالک و عبد اللّه پسر عمر کناره مى‏گیرم فرمود : ] سعید و عبد اللّه بن عمر نه حق را یارى کردند و نه باطل را خوار ساختند . [نهج البلاغه]
پنج شنبه 86 بهمن 25 , ساعت 11:5 عصر

 

   قدیمی ها می گفتند در زمین ستاره های درخشانی هست که فقط وقتی تاریکی همه جا را گرفته باشد می درخشند. و من مطمئنم که چنین است. البته این ستاره ها در کنار ما هستند و آنها را می بینیم؛ ولی نمی شناسیم. این را وقتی خوب فهمیدم که معلّم جغرافیمان ـ آن سالها که مدرسه می رفتیم ـ درباره ی آسمان با ما سخن می گفت. او می گفت که ستاره ها در روز هم هستند. و شاید تعدادشان از ستاره های شب کمتر نباشد. ولی دیده نمی شوند. و الان از کنار هر انسان نیک سیرتی که می گذرم، با خود می گویم شاید این هم ستاره ای باشد.

   لبنان داشت تاریک می شد. از درخشش ستاره های جنگ سی و سه روزه بیش از یک سال می گذرد. لبنانی ها داشتند راه را گم می کردند. سنّت قطعی خدا در گوشها فریاد می زد که نوبت ستاره ای دیگر است. بله؛ همو که نمی شناختمش و هنوز هم نمی شناسمش. راستش سِرچم نمی آید که از اینترنت بیوگرافی او را بیرون بکشم. اصلاً بیوگرافی بهتر از این که او ستاره بود؟! و شناخت واضحتر از این که سی سال منتظر بود و الان به خانه ی مقصود رسید؟! بیایید قرآن بخوانیم: (من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمِنهم مَن قضی نحبَه و مِنهم مَن ینتظر و ما بدلوا تبدیلا) یعنی: بعضی از مؤمنان عهدشان به خدا را به راستی وفا کردند. پس حاج سیّد عبّاس ها رفتند و حاج رضوانها سی سال منتظر شهادت ماندند!(1)

   همین که با شنیدن خبر شهادتش، دلم هوری فرو ریخت، فهمیدم که اگر چه نمی شناسمش، ولی می شناسمش! مطمئن باشید، حتی اسمش را هم نمی دانستم. فقط تکان خوردم. مطمئن شدم نظام علّی و معلولی ورای این ماده ی لعنتی هم، حکومتی دارد برای خودش.

   بگذارید به خودش بگویم؛ ای که نمی شناسمت! ای که همیشه در دل من خواهی ماند! تو بوی سید عبّاس موسوی می دهی؛ بوی شیخ احمد یاسین؛ بوی شهید دکتر رنتیسی؛ اصلاً تو بوی شلمچه می دهی. نمی دانم شلمچه را می شناسی یا نه؟ ولی بوی آن را به خوبی از تو می شنوم.

   ای خوشنود از حکم خدا! ای حاج رضوان! ای عماد مغنیه! ای شهید! شهادتت مبارک! در روضه ی رضوان پایدار باشی!

   راستی تا یادم نرفته، شفاعت ما یادت نرود! سعی می کنیم بوی تو را بگیریم.

   یا علی!

 

 

--------------------------

1. سوره احزاب، آیه 23؛ در ضمن، ترجمه فقط تطبیقی است! نه تحت اللفظی، نه روان و نه حتی آزاد.

 

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خداحافظ
[عناوین آرشیوشده]